داستانی اموزنده و زیبا
![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-54.gif)
روزی یک مرد ثروتمند ،
پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند ،
چقدر فقیر هستند.
آنها یک روز یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید :
نظرت درباره مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر …
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: فکر کنم.
پدر پرسید : چه چیز از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت :
فهمیدم که ما در خانه ، یک سگ داریم و آنها ۴ تا .
ما در حیاط مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی نهایت است.
در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود ،
پسر اضافه کرد:
متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم…
![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-54.gif)
ممنون از انتخابت![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
هر روز به ما سر بزنید و شاهد بهترین مطالب باشید![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
با عضویت در خبرنامه زیباترین مطالب را در ایملتان داشته باشید![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
خواهشا به هر پست سر میزنید امتیاز دهی کنید به صورت پایین هر پست![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
![](http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-59.gif)
:: موضوعات مرتبط:
داستانها زیبا ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22